شعر مزرعه همراه با نقاشی

ساخت وبلاگ

یه روز گرم و آفتابى

با یک دوچرخهْ گُل گُلى

پا میزدم تو جاده ها

چه زیبا بود منظره ها

رفتم رسیدم یه جایی

با گندمای طلایی

فکر میکنم مزرعه بود

چه زیبا بود چه زیبا بود

اونجا بودش یه عالمه

از حیوونای با مزه

گوسفند و گاو،گربه و سگ

مرغ و خروس،جوجه و بز

گاوا همه شیر میدادن

گوسفنداشون پشم میدادن

خروساشون صبحای زود

قوقولی قوقو سر میدادن

گوسفندا تنها نبودن

مراقبشون سگها بودن

هر روز بابای مزرعه

به حیوونا سری میزد

جمع میکرد تخم مرغارو

سطلهارو پر زِ شیر میکرد

به گوسفند و گاو علف میداد

به مرغ و خروس دونه میداد

استخونو به سگ میداد

گوشتارو به گربه میداد

ای کاش میشد باز دوباره

یه روز گرم و افتابی

برم به یک مزرعه ای

با گندمای طلایی…

مهدکودک و پیش دبستانی حنانه شیراز...
ما را در سایت مهدکودک و پیش دبستانی حنانه شیراز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahdekoodakhananea بازدید : 318 تاريخ : شنبه 20 شهريور 1395 ساعت: 9:51